اعتماد به خدا

#غروب

به غیر خدا دل نبندیم
لبخند حضرت یوسف (علیه السلام)
هنگامی که برادران حضرت یوسف (علیه السلام) می خواستند او را به چاه بیفکنند او خندید.
برادرانش تعجب کردند و گفتند برای چه می خندی؟
حضرت یوسف (علیه السلام) راز خنده خود را این گونه بیان کرد:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد، از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت!؟
آن روز به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگالتان گرفتارم.
به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید.
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر از او، حتی برادرانم تکیه نکنم.

?تفسیر نمونه، جلد 9، صفحه 342

  • 5 stars
    نظر از: رحیمی
    1396/01/04 @ 09:56:07 ب.ظ

    رحیمی [عضو] 

    السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

    طالبِ خونِ خدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ
    يابنَ مِصباح الهُدي، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

    چه شود با تو كنم گريه سرِ قبرِ حسين
    در مزار شهدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

    همه دم ناله ي من أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِياست
    مي زنم تو را صدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

    مي زند تو را صدا از سرِ نيزه ها هنوز
    سرِ از بدن جدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

    چه شود ببينمت كنارِ بين الحرمين
    سر و جان كنم فدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ

    چه شود از گُلِ رويت بدهي يك صدقه
    سرِ راهي به گدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ
    غلامرضا سازگار

    اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
    یا علی علیه السلام

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.